بسم رب الشهدا
امروز از همون اول صبح دلم یه جورای گرفته بود حال و حوصله هیچ چیزی رو نداشتم هر کسی باهام حرف می زد با بی حوصلگی و یه جوری جوابشوشونو می دادم که بندگان خدا از حرف زدن باهام پشیمون می شدن ولی خوب بعضیاشون به روی مبارک خودشون نمی اوردن ولی برای اینکه زیادی تابلو نشم خودمومشغول کارهای متفرقه ای می کردم..چند وقتیه به زیارت نرفته بودم انگاری که دلم پژمرده شده بود...
دم دمای ظهر بود که یکی از بچه های اومد و گفت لطفا اسامی کسانی که دوازدهم ،سیزدهم میان شهرضا رو بگید ببینیم چندنفر میشن ..من هم که از خدا خواستهء یه زیارت بودم ... همونطور که می دونید.( البته اگه رفته باشید گلزار شهدای اونجا )می بیند که یکی از شهدای پر افتخار کشور عزیزمون اونجاست ..خوب به هر حال دلتنگی امروز منم به اینجا رسید...
دلم می خواهد از ابراهیم بگویم ...
باور کن حرف هایم از پر کشیدن شاپرک تکراری تر نیست
آخر می دانی ! همیشه دل تنگی های شاپرک را
پر از خیسی دریا می کنم و بعد پر میکشد و
میرود و
می رود و
آسمانی می شود با حرف های زخمی مجنون
و من تنها ترین دلتنگی آسمانم
تنها ترین آرزوی پرواز
بی تابی شاپرک را پرواز ملکوتی اش تسلا می دهد
و دل بی قرار مرا تصور تنهایی خاکریز
آخر خاکریز از من تنها تر است در این سکوت بی رنگ بی عاطفه
دلم می خواهد از ابراهیم بگویم
باور کن حرف هایم از پر کشیدن شاپرک تکراری تر نیست
حرف هایم شبیه حرف های ماهی مهتاب ندیده ایست که
خیسی دریا شرمگین اشک های نقره ای اش است
هزار بار از نیمه ی پنهان ماه عبور می کنم
این بار می خواهم از اسارت ساکت این برگ ها رها شوم
بگذار بگذریم از این شکنندگی نیلی سوزناک
و بی قراریمان را فریاد بزنیم
عیبی ندارد
بگذار این بار آسمان ترک بردارد از رهایی بغض های کهنه مان
ابراهیم خاکریزش را خوب می شناسد
بگذار پشت خاکریز ، به انتظار بنشینیم
آخر خاکریز از من تنها تر است
و به تنهایی خاکریز سوگند
ابراهیم تنهایمان نمی گذارد ...
******
با تشکر از (حمیم )که این متن بسیار زیبا را برای امیر خوبان حاج همت نگاشت..